http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRgLZmSxlSAMLN7i8yF_yyEluNSvIz-CDGJ371cl0L1GDqhJ6Lz

روز 5 شنبه جناب آقای توفانی زاده ، مدیریت محترم آموزشگاه بهار انقلاب از کلاسم بازدید کردند. کلاسی که از 7 نفر دانش آموز تنها سه نفرشان آمده بودند و آن هم کدام سه نفر؟؟؟!!!http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-47.gif

بازدید از کلاس من همان و دلسرد شدنم از بچه ها همان...http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-45.gif

از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان دانش آموزان من چنان هنگ کردند که واژه ی آب را که از آمادگی می شناختند و می خواندند ، کامل بیان نمی کردند...http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-03.gif

حالا شما تصور کنید من چه حالی پیدا کرده بودم! هر چی به رضا می گفتم این چیه؟ نگاه تو صورت من می کرد و فقط « آ » را بلند می خواند و می کشید...http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-28.gif وبعدش که با چشم غره ی http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-24.gif من مواجه شد آرام «ب» را هم گفت.

دانش اموزانی هم که وضع درسی شون خوب و خیلی خوب بود ، هم نیومده بودندhttp://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-20.gif خلاصه اینکه هر چی رشته بودم ، در این بازدید پنبه شد.http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-28.gif

گرچه وضعیت کلاس من با وجود دانش آموز بیش فعالی مثل عباس و همراه خوبش رضا (که تمام انرژی من را می گیرند) کاملا معلوم بود و این را همه ی پرسنل _ از مدیر گرفته تا سرایدار مدرسه _ می دانند ، اما مطمئن بودم و هستم که حتی رضا و عباس هم خیلی بهتر از این ها می توانستند بخوانند...

بعد از خروج مدیر محترم از کلاس، می خواستم بچه ها را مواخذه کنم که چرا...؟!!! دیدم رضا با ناراحتی کتاب را آورده و از من می خواهد برایش یک بار درس را بخوانم......!http://pichak.net/blogcod/zibasazi/05/image/www.pichak.net-53.gif

این بازدید مدیر گرچه در وضعیت غیر عادی و در روزی که بیش از 50 درصد کلاس من غایب بودند صورت گرفت اما باعث شد که خودم را ارزیابی کنم و یک بازنگری بر روش هایم داشته باشم.

امیدوارم تا حداکثر یک ماه دیگر، گزارشی از بازدید مدیریت آموزشگاه بنویسم که خودم از آن رضایت داشته باشم.