دیروز زنگ چهارم همین که وارد کلاس شدم ، یکی از همکاران وارد کلاس شد و با هم حدود 10 دقیقه صحبت کردیم و در این ده دقیقه کاملا از بچه ها غافل و گرم صحبت بودم. وقتی همکارم از کلاس خارج شدند دیدم که هر یک از بچه ها بسته ی خمیر بازی خود را برداشته و دارند با خمیر خود مجسمه سازی می کنند.

در این میان یک نفر به شدت نظر مرا به خود جلب می کند. حسین برادر دوقلوی حسن است اما با او از لحاظ ویژگی های رفتاری بسیار تفاوت دارد. نگاهی به حسین می کنم و می پرسم چرا خمیر را از ظرف بیرون نمی آوری و هیچ کاری نمی کنی؟ ظرف خمیر را محکم در آغوش می گیرد و شانه اش را بالا می اندازد که یعنی نمی خوام...

هر چه بچه ها به او اصرار می کنند ، در ظرف خمیر بازی را بر نمی دارد. حسن می آید و یک وسیله از او می خواهد، محکم ظرف خمیر را در آغوش می گیرد و خیلی پرخاشگرانه او را از خود می راند. حسن بر عکس حسین با عباس و بقیه ی بچه ها مشرکت می کند. با هم شکل سازی می کنند ، به هم نشان می دهند و کاملا مشارکتی با خمیر بازی می کنند. حسین یکه و تنها ظرفش رو سفت چسبیده و سگرمه ها را در هم فرو برده و بداخلاقی می کند. او به هیچ کس اجازه نزدیک شدن به او را نمی دهد.

اما از آن طرف سجاد ، دانش اموزی ست که امسال به جمع بچه ها پیوسته! او دانش امورزی آرام و متین است. ارتباط بچه ها با سجاد در حدی ست که فقط او را آزار می دهند و او با گریه و معترضانه برای دادخواهی به سمت من می آید. دیروز به هر کدام از بچه ها می گفتم که با سجاد همگروه شوند ، خوششان نمی آمد و با او بازی نمی کردند تا اینکه رضا حاضر شد که با او همکاری و مشارکت کند.

و سجاد با ساخت حیواناتی که هیچ یک از بچه ها نمی توانستند با آن مهارت بسازند، نظر بقیه را به سمت خود جلب کرد. باز هم یک اتفاق خوب!

رضا به شدت با سجاد همکاری می کند و او را تشویق می کند. به او خمیر بیشتری می رساند و ....

سجاد با رضا که بسیار سلطه جو و زورگو ست توانست یک رابطه ی دوستانه ایجاد کند. این برای من در حد یک معجزه خوشایند است.

این هم کار های سجاد: