از بچه ها می پرسم : بچه ها چی شد که به اینجا اومدین؟

_ بخاطر درس جبار باغچه بان

_ خب جبار باغچه بان کیه؟

بچه ها همه با هم معلوماتشون  رو با صدای بلند در اختیار من می گذارند و من : بچه ها لطفا یکی یکی!

خب شما بگو:

_ خانم باغچه بان کسی بود که مدرسه رو اختراع کرد!

_ خانم اجازه! نه کر و لال بود

_ خانم توی مدرسه ی کر ولال ها بود.

من: بچه ها جبار باغچه بان کسی بود که اولین مدرسه ی ناشنوایان رو تاسیس کرد. بچه ها می دونید چطور شد که آقای باغچه بان به فکر تاسیس مدرسه ای برای ناسنوایان (کرو لال ها ) افتاد؟

_بله خانم! یه روز یه زنی که بچه ی اطرش داشت (اطرش = ناشنوا) بچه ش رو آورد پیش باغچه بان بهش گفت نمی دونم چیکارش کنم؟ بعد باغچه بان بهش گفت که خودم درسش میدم!

پرسیدم : بنظر شما آقای باغچه بان چطوری تونست به اون بچه خواندن و نوشتن یاد بده؟

_ خانم با حروف اشاره!

بله بچه ها ! آقای باغچه بان با دیدن اون پسر بچه به فکر افتاد تا مثل کشورهای اروپایی که برای بچه های ناشنوا ، حروف الفبای اشاره دارند ، برای بچه های ایرانی هم حروف الفبای اشاره ابداع کنه....

و بعد بچه ها دلشون می خواست که ببینند دانش آموزان چطور می نویسند و چطور می خوانند که چند نمونه را به آنها نشون دادم.

و بعد هم بچه ها خداحافظی کردند و رفتند. برای چند لحظه دلم خواست که بچه های کلاسم می توانستند مثل این بچه ها سوال بپرسند....